خب خب خب.
ده روز از پایان امتحانا گذشته و رسما اتفاق خیلی خاصی نیوفتاده این چند روز!!
روز خواب، شب بیدار!
سریال ببین، اینستا چک کن، بخور و دوباره بخواب
سه شنبه همین هفته رفتم خونه ی سارا مهمونی!! قرار بود ساعت یازده صبح اونجا باشه ولی من ساعت یازده و بیست تازه از خواب بلند شدم!! اونم به لطف صدای مامان!! مگه نه یه درصد هم صدای زنگ ساعت و نشنیدم!!
خیلی خوش گذشت.حرف زدیم، بازی کردیم، خودش و ملینا برام پیانو زدن، با سگشون (مگ) بازی کردن و من از راه خیلییییی دور تماشا کردمشون، موزیک ویدیو دیدیم.تو این چند روزی که همیشه یک نواخت بود لازم بود یه مهمونی اینجوری با یکی از دوستا!!
چهارشنبه که چند دقیقه ی پیش باشه () کارنامه هامون و دادن.ولی بابا نتونست بره کارنامه مو بگیره.دقیقا هم نمیدونم کِی وقت کنه! خیلی کنجکاوم بفهمم معدلم چند شده
پدیده هم رفته درود و نمیدونم کی برمیگرده.میخوایم بریم باشگاه بدن سازی و باید منتظر پدید باشم.حوصلم سر رفته نیستش!! اگه اینجا بود حداقل میومد خونمون
پ.ن: بلک رو خیلی وقته تموم کردم.دارم (پاسخ به 1988) رو میبینم.ولی الان که قسمت 11 تموم شد رفتم اسپویل قسمت های اخر و خوندم و فهمیدم دوک سون به جونگ هوان نمیرسه و قراره به تِک برسه نمیخوامممممم.اعصابم خرد شد.حیف ک ادمی نیستم که سریالو وسطش قطع کنم؛ مگه نه ادامه اش نمیدادمخاک تو سر نویسنده جونگ هوان به اون خوبی!!
پ.ن2: دلم میخواد فیک بخونم دارم میمیرم برم سمتش.ولی توبه کردم.خیلی سخته!! به معتادا حق میدم ترک براشون سخت باشه
پ.ن3: دلم یه دوست اینترنتی میخواد یکی که اصلا تو گیر و دار رل و عشق و اینا نباشه.یکی که همو نشناسیم و فقط حرف بزنیم.شاید یکی از دلایلی هم که این وبلاگ و درست کردم همین باشه!! حرف زدن با دوستی ک فعلا ندارمش!
هم ,خیلی ,ولی ,روز ,ساعت ,خب ,این چند ,یکی از ,مگه نه ,خب خب ,ساعت یازده
درباره این سایت