محل تبلیغات شما

امشب میخوام از بدی های دنیا بگم.

نه که خوبی نداشته باشه ها.خیلی هم داره.خداروشکر میگم و ناراضی نیستم ازش.

آدما خیلی راحت در مورد هم نظر میدن.با اینکه هیچی نمی دونن.نمی خوان هم بفهمن! فقط حرف میزنن و ناراحتت میکنن! قلبتو میشن!

نامرد نباشیم، بعضی وقتا هم خودمون خوب ماهریم که دل خودمون و بشکنیم.با ساده بودنامون، راحت بودنامون.مثل اب زلال و شفاف بودنامون.

فکر میکنیم همه همینطورین.برا همین ساده دل میبندیم به یه نفر، راحت عاشق میشیم، بدون هیچ مقصودی مهربونی میکنیم و یهو به خودمون میایم و میبینیم هیچی نمونده ازمون جز قلبی که خرد و تیکه تیکه شده!!

اگه دخترید، از من به شما نصیحت تا کسی عاشقتون نشده عاشق نشید.خیلی سخته.مخصوصا اگه اخلاق ارومی داشته باشی.! اینطوری عشق اولتون که مهم ترین اتفاقه زندگی هرانسانیه فقط تو قلبتون میمونه و اذیت میکنه خیلی.میدونم که میگم! کشیدم که میگم!!

تو اووووووج نوجوونی عاشق شدم.عاشق یه آدم اشتباه.بذر عشقش و تو دلم کاشتم و به خوبی ازش مراقبت میکردم.با هر بار دیدنش، فکر کردن بهش، خوابایی که درباره اش میدیدم، عکساش، حرف هایی که میزد و من مخاطبشون نبودم، پرورش میدادم این عشقو تو دلم!!

ته ته دلم یه چیزی، یه کسی میگفت اشتباهه و من سرسختانه کنارش میزدم و میگفتم عشق حرف حالیش نمیشه!!

تا اینکه یه اتفاق، یه م زوری با یه نفر، واقعیت و مثل پتکی تو سرم کوبید.

واقعیتی که میگفت: تو بچه ای! تو باید آینده ات رو بسازی! تفاوت شما دو نفر مثل شب و روزه، مثل زمین و آسمونه، مثل سیاه و سفیده! اون خودش کسی رو دوست داره! اون اصلا به تو فکر نمیکنه! بکش این عشقو! نابودش کن که اگه ادامه بدی این راهو، خودت نابود میشی!

گریه ام گرفته بود.زندگی نباید انقدم سخت می بود! ولی سخت بود!

میدیدمش و سریع یه سلام سرسری میدادم و دور میشدم از جایی که اونم بود چون باید فراموشش میکردم.می دیدمش و قلبم و میلرزید و چشمام و میبستم چون باید فراموشش میکردم.خوابشو میدیدم و برای اینکه تا همیشه یادم بمونه اون خوابو تو دفترم مینوشتم و یهو واقعیت میومد جلو چشمم و آتیشش میزدم دفترو چون باید فراموشش میکردم.عکسشو اپلود میکرد و دوست داشتم ساعت ها نگاهش کنم ولی سریع ردش میکردم چون باید فراموشش میکردم.

فراموشش میکردم!!! خیلی سخته فراموش کردن! بذر عشقم جوونه زده بود که سم پاشیدم بهشو کشتمش.کشتمش؟! نمیدونم.جسدش مونده رو قلبم و سنگینی میکنه.خیلی وقته دارم فراموشش میکنم! ولی یه دیالوگ معروف هست که میگه: آدما هیچ وقت عشق اولشونو فراموش نمیکنن!

خیلی وقته دارم فراموشش میکنم! ولی اسمش که میاد چشمام میلرزه و نگران میشم که نکنه دوباره قلبم هم بلرزه؟! اسمش میاد و اشک تو چشام جمع میشه.اشک جمع میشه به خاطر یه تیکه از قلبم که شکسته! به خاطر اینکه حتی اون نمیدونه من براش چقد درد کشیدم!نمیدونه چقد عاشقش بودم، چقد گریه کردم براش، چقد لبخند های الکی زدم جلوی بقیه!

ولی میگذره.مگه نه؟!

باید بگذره.تا الانم تو فراموش کردنش خیلی موفق بودم! فقط بعضی شبا یادش میوفتم.مثل امشب! ولی این یه بار و نوشتم تا بعدا بخونمش و اون موقع به سوالای مینی اکسوال هفده ساله جواب بدم:

الان حالت خوبه؟! اوضاع بر وفق مراده؟! الان دیگه فراموشش کردی درسته؟! عشق واقعی زندگیت رو پیدا کردی؟! اگه اره نزار این متن و بخونه! ناراحت میشه! یا هنوزم به دنبال عشقت میگردی؟! یعنی ممکنه الان با عشق اولت این متنو بخونی؟! من که فکر نمیکنم.همون فراموشش کرده باشی بهتره! خوشحال باش خودم.هیچی تو زندگی مهم تر از این نیست.

 

پ.ن: این چندوقته اتفاق های خوب زیادی هم از جمله (مسافرت سه روزه به سمیرم و سوپرایز محدثه) و (اومدن پدیده به خونمون امروز از صبح تا عصر) و حتی گرفتن کارنامه هم افتاده.ولی امشب رو مد تعریف کردنش نیستم.بعدا شاید تعریف کنم!!

 

کلی خاطره ای که باید تعریف میشد

پست شده با تاخیر...!

در مسیر فراموشی...

تو ,یه ,فراموشش ,خیلی ,هم ,میکردم ,فراموشش میکردم ,باید فراموشش ,چون باید ,و یهو ,جمع میشه ,باید فراموشش میکردم ,دارم فراموشش میکنم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها